پرنس محمدصدرا پرنس محمدصدرا ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 روز سن داره

دلنوشته هایم را می بافم برایت رج به رج

پسرم تولد دو سالگیت مبارک

سلام عزیز دلم دیشب تولد دو سالگی شما رو تو خونه مادرجون و بابابزرگ گرفتیم. ...... سلام گل پسرم الان که دارم برات می نویسم شنبه 19 بهمن ماه، ساعت 4 و نیم بعد از ظهره و شما تو خواب نازی. دیشب از تبریز برگشتیم آخه برای تولد نینی عمه مینا یه هفته ای رفته بودیم اونجا. بالاخره منم تو تاریخ 7 بهمن ماه دفاع کردم. با اینکه خیلی سخت گذشت و روزهای دلهره آوری رو پشت سر گذاشتم ولی بالاخره تموم شد و فکر می کردم با تموم شدنش می تونم نفس راحتی بکشم ولی هنوزم نتونستم استراحت کنم مخصوصا اینکه ذهنم خیلی درگیره و دوست دارم هر چه سریع تر کار پیدا کنم.  روزهای گذشته روزهای بزرگ شدن شما بود دقیقا 23 آبان ماه پروسه از شیر گرفتن شما شروع شد و برخ...
20 دی 1393

روزهای بیست ماهگی پرنسم

گل قشنگم سلام ببخشید که اول هر پست باید بگم که این روزها بخاطر مشغله زیادم نمی تونم مرتب وبلاگتو آپ کنم.  الان که دارم برات می نویسم ساعت 12 شب و آغاز روز 27 شهریوره. شما در خواب ناز به سر می بری و بابایی هم داره مسابقه والیبال ایران و آلمان رو نگاه می کنه.  ده شهریور شما نوزده ماهه شدی گل پسرم. باورم نمی شه که چقدر زود داری بزرگ می شی هزارماشاالله. جملات قشنگ و شیرینت و مهربونیهات نه فقط برای من بلکه برای هر کسی که شما رو می بینه بی نظیره. دیگه واقعا نمی تونم بگم چه چیزهایی رو بلدی بگی برای اینکه تقریبا همه چیزو به راحتی می گی. وقتی چیزی رو از من بخوای خیلی ناز می گی مامان لطفا بده و وقتی من بهت نمی دم می گی لطف...
27 شهريور 1393

چه زود دیر می شود

سلام پرنس نازم روزهای خوبی را که دارم تجربه می کنم اصلا دلم نمی خوان تموم بشن. عاشقتم پسرم، پسری که تا حالا هیچکس برای اولین بار تشخیص نداده پسره. همه به شما می گن دخترخانم هزارماشاالله.  راستی این روزها جمله های دو یا سه کلمه ای می گی مثلا مان جون اتاق، آبم می یاد یعنی مامان جون، بریم اتاق خواب چون خوابم می یاد. از لغتنامه خوشگل و شیرینت هر چی بگم کم گفتم به چراغ می گی چیاغ، به آفتاب می گی آپاد، ابوتو یعنی اتوبوس، تومو یعنی موتور، انگون یعنی النگلو گاهی هم بجای انگشتر بکار می بری. پاندا و پنگوئن هم به حیواناتی که می شناسی اضافه شدن.    راستی عاشق نقاشی کردنی و همش می گی ننانی. با یه خودکار و یه دفتر نقاش...
29 مرداد 1393

18 ماهگیت مبارک عزیز دلم

عزیز دل مامان 18 ماهگیت مبارک. امروز با مادرجون رفتیم انستیتوپاستور و اونجا به همراهی بابایی، واکسن یک سال و نیمگیتونو زدیم. الهی مامان فدات بشه. خیلی گریه کردی. وقتی از اونجا برگشتیم می خواستی بدو بدو بکنی ولی نمی توستی و کوچولوکوچولو راه می رفتی. همش به ما می گی: آهاهه آمپول ایندا یعنی آقاهه اینجامو آمپول زد و پای چپتو بهمون نشون می دی. الان هم تحت تاثیر قطره استامینوفن، خوابت برده. عجیب خونه ساکته و بی هیچ انرژی. دل من و بابایی خیلی بخاطر شما غمگینه.  ایام تعطیلات عیدفطر سه تایی رفتیم تبریز و میانه. خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا اینکه هوا خیلی عالی بود نه رفتنی و نه برگشتنی اصلا با ترافیک هم مواجه نشدیم خدا رو شکر. آخه هم زود...
12 مرداد 1393

عاشقانه های این روزهای ما

پرنس ناز مامان الان که دارم برات می نویسم ساعت 3 و هشت دقیقه صبحه. شما مثل فرشته ها خوابیدی. من و بابایی تازه کارهای روزانه مون تموم شده. من تصمیم گرفتم قبل از خواب وبتو آپ کنم. فردا یه مهمونی افطاری دعوتیم. خیلی نگرانم که مبادا اونجا شیطونی کنی. آخه هزارماشاالله این روزها خیلی شیرین و بلا شدی. توی کلاس همش در حال دویدنی طوری که معلمت برای اینکه چیزی یادت بده دنبالت می دوه. امروز یه کار خطرناک کردی بی سر و صدا بدون اینکه من متوجه بشم (آخه بخاطر بیماری خوابیده بودم) خوونه مادرجونینا، دو طبقه از پله ها رفته بودی بالا. وقتی خواستی بیایی پایین چون می ترسیدی منو صدا کردی. تازه اون موقع بود که فهمیدم شما چیکار کردی. امروز  من و ...
31 تير 1393

کلاس بازی های تمرکزی

سلام پسر گلم روز یک شنبه اولین جلسه کلاس بازی های تمرکزیتو رفتی خیلی اونجا هم آقا بودی و آروم و هم به حرفای خانم معلمت گوش می دادی. خلاصه اینکه حسابی بهت افتخار کردم. صندلی های کوچولوی کلاس رو مرتب می کردی و می گفتی دندلی. دست و پا رو هم خیلی خوب بلد بودی و نشون خانم معلمت دادی و اصلا از نشون دادنشون طفره نمی رفتی برعکس بقیه نی نی ها که با وجود بلد بودن اصلا اونها رو به خانم معلم نشون نمی دادن. یه آقا پسر ناز هم با شما دوست شد و کلی شما رو می بوسید. با بقیه نی نی ها  اصلا   دعوا نکردی و سر گرفتن اسباب بازی هم لجبازی نکردی با وجود اینکه توی خونه حسابی به عرفان سر گرفتن اسباب بازی زور می گی. عاشقتم پسر گلم و بهت افتخار ...
24 تير 1393

هفده ماهگی صدرای مامان

سلام پسر گلم الان که دارم برات می نویسم ساعت یک و بیست و پنج دقیقه بعد از ظهر پنجشنبه 19 تیر 1393 هست. شما هم در کنار من روز میز نشستی و همزمان هم پوسولی می کنی هم  سی دی بی بی انیشتین می بینی. این روزها طبق معمول قبل، کارهام خیلی زیادن و نمی تونم زود به زود وبتو آپ کنم. ولی مطمئن باش همه خاطرات شیرینمون رو توی قلب و ذهنم مرتب مرور می کنم تا هیچوقت فراموش نشن.  شیرینات و مهربونیات مثل به اتوبوس می گی ابوتو یا به موتور می گی تومو و صداشو رو هم  با دهانت در می یاری. اسم خیلی از حیوونا رو بلدی مثل هاپو، جوجو، ماهی، بع بعی، شیر، خرس، اسب و ...  اسم میوه هایی مثل سیب که بهش می گی بیت، توت فرنگی، توت، هلو، موز، گ...
19 تير 1393