چه زود دیر می شود
سلام پرنس نازم
روزهای خوبی را که دارم تجربه می کنم اصلا دلم نمی خوان تموم بشن. عاشقتم پسرم، پسری که تا حالا هیچکس برای اولین بار تشخیص نداده پسره. همه به شما می گن دخترخانم هزارماشاالله.
راستی این روزها جمله های دو یا سه کلمه ای می گی مثلا مان جون اتاق، آبم می یاد یعنی مامان جون، بریم اتاق خواب چون خوابم می یاد. از لغتنامه خوشگل و شیرینت هر چی بگم کم گفتم به چراغ می گی چیاغ، به آفتاب می گی آپاد، ابوتو یعنی اتوبوس، تومو یعنی موتور، انگون یعنی النگلو گاهی هم بجای انگشتر بکار می بری. پاندا و پنگوئن هم به حیواناتی که می شناسی اضافه شدن.
راستی عاشق نقاشی کردنی و همش می گی ننانی. با یه خودکار و یه دفتر نقاشی تا نیم ساعت هم مشغول می شی. ولی خوب روی همه جای خونه اثرات هنرنمایی شما مشهوده. تو عکس بالا هم سعی داری با خودکار لیوان چای بابایی رو هم بزنی.
کوچولوی خوشگل مامان، مادرجون خیلی دوستت داره و شبها وقتی می ره خونشون همش به فکر شماست. شما در طول روز در کنار ایشون و پسرداییت عرفان حسابی سرگرم می شی. به عرفان می گی ایمان. ولی اگه بخوام منصف باشم شما اصلا اسباب بازیهاتو بهش نمی دی تا وقتی که اون به گریه بیفته اونوقت حاضری همه رو بهش برگردونی. پسر مهربون من