روزهای بیست ماهگی پرنسم
گل قشنگم سلام
ببخشید که اول هر پست باید بگم که این روزها بخاطر مشغله زیادم نمی تونم مرتب وبلاگتو آپ کنم.
الان که دارم برات می نویسم ساعت 12 شب و آغاز روز 27 شهریوره. شما در خواب ناز به سر می بری و بابایی هم داره مسابقه والیبال ایران و آلمان رو نگاه می کنه.
ده شهریور شما نوزده ماهه شدی گل پسرم. باورم نمی شه که چقدر زود داری بزرگ می شی هزارماشاالله. جملات قشنگ و شیرینت و مهربونیهات نه فقط برای من بلکه برای هر کسی که شما رو می بینه بی نظیره. دیگه واقعا نمی تونم بگم چه چیزهایی رو بلدی بگی برای اینکه تقریبا همه چیزو به راحتی می گی. وقتی چیزی رو از من بخوای خیلی ناز می گی مامان لطفا بده و وقتی من بهت نمی دم می گی لطفاااا. وای نمی دونی چجوری قند توی دلم آب می شه. ته دلم برای این همه شیرین زبونی شما غش و ضعف می رم.
شیطونی که می کنی می گی ببیشید و اگه ببینی هنوز ناراحتم مرتب تکرارش می کنی تا من بگم باشه بخشیدمت.
چند تا شعر رو نصفه نیمه یاد گرفتی مثل حسنی نیو (نگو) بیا (بلا) بیو (بگو) تنبل تنبلا بیو. موی بیند (بلند) روی سیاه واه واه واه واه واه ...
تاب تاب عباسی رو می خونی و اونجاش که باید بگی بغل بابام بندازی اسم هر کسی رو جاش می ذاری یه بار می گی بابام، یه بار می گی مامان، مان جون و حتی یه بار هم می گی ایمان (عرفان) بندازی.
از آناتومی اندام داخلی هم یه چیزهایی یاد گرفتی مثل قلب، کبد، روده و شش ها . صدای قلب رو هم می تونی در بیاری در اون موقع، با دستات هم همزمات تپش قلب رو نشون می دی. یه فیلم از این هنرنماییت گرفتم که تصمیم دارم هر موقع وقت کردم بفرستم برای شبکه نسیم.
سوره توحید رو هم کم کم دارم یادت می دم موقع لم یلد و لم یولد می گی یوههد آدم دلش برات می ره. بهت می گم مامان دعا کن خدا حافظ همه بچه ها باشه شما می گی آمین. یه روز تک تک اعضای خانواده از مامان و بابا و مامان بزرگا و بابابزرگا گرفته تا نی نی عمه مینا رو اسم بردی و از من خواستی اونا رو دعا کنم تا شما بگی آمین. مخصوصا خیلی روی نی نی عمه مینا تاکید داشتی.
داشتیم یه سریال می دیدیم که توش آقاهه یه بالش برداشت تا بخوابه یه دفعه شما گفتی مامان آبم می یاد (خوابم میاد) بالش بده. اینقدر بوسیدمت تا دلم خنک بشه.
به همه سلام می کنی و موقع رفتن هم خداحافظی می کنی. تمام محله ما و مادرجونینا شما رو با اون کفشای بوق قوقیت می شناسن. با بابات رفته بودی میوه بخری و آقای فروشنده به خربزه کوچولوی شیرین به شما هدیه داد البته شیرینیش از شما کمتر بود.
دستانت رو بر دستانم بگذار تا گرمای تنم را به حرمت پاکی دستانت ببخشم. فرزندم، به عشقمان قسم، این پیوند ابدی است. دعای خیرمان بدرقه راهت باد.