پرنس محمدصدرا پرنس محمدصدرا ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

دلنوشته هایم را می بافم برایت رج به رج

پسرم تولد دو سالگیت مبارک

1393/10/20 2:16
نویسنده : مامان
933 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم

دیشب تولد دو سالگی شما رو تو خونه مادرجون و بابابزرگ گرفتیم.

......

سلام گل پسرم

الان که دارم برات می نویسم شنبه 19 بهمن ماه، ساعت 4 و نیم بعد از ظهره و شما تو خواب نازی. دیشب از تبریز برگشتیم آخه برای تولد نینی عمه مینا یه هفته ای رفته بودیم اونجا. بالاخره منم تو تاریخ 7 بهمن ماه دفاع کردم. با اینکه خیلی سخت گذشت و روزهای دلهره آوری رو پشت سر گذاشتم ولی بالاخره تموم شد و فکر می کردم با تموم شدنش می تونم نفس راحتی بکشم ولی هنوزم نتونستم استراحت کنم مخصوصا اینکه ذهنم خیلی درگیره و دوست دارم هر چه سریع تر کار پیدا کنم. 

روزهای گذشته روزهای بزرگ شدن شما بود دقیقا 23 آبان ماه پروسه از شیر گرفتن شما شروع شد و برخلاف اون چیزی که فکر می کردم نسبتا راحت بود. البته من سریع این کارو انجام دادم و با صبر زرد شما رو ازش دلزده کردم. اولش بی توجه بازم خوردی و الهی بمیرم خیلی بد استفراغ کردی. بعد از اون با اینکه به شدت دلت می خواستی می گفتی می می اککه یعنی اخه. 

سختی زیادی که باهاش مواجه بودیم شب نخوابیدنهای شما بعد از شیر گرفتن بود که خدا رو شکر کم کم حل شد. تمام این اتفاقا دقیقا موقع کارهای دفاع من بود برای همین سختی دفاع رو برام بیشتر کرد. همش منتظر می شدم تا شبا بخوابی و بعد شروع به کار می کردم. مثلا ساعت یک صبح... 

متاسفانه به دلیل دفاع من و تولد نی نی عمه نتونستم تولد شما رو دهم بهمن ماه بگیرم البته به سال قمری تولدتو که همزمان با میلاد حضرت رسول بود خونه مادرجون گرفتم. مادرجون و بابابزرگ هم به مناسبت تولدت، 100 هزارتومان پول نقد و چراغ خواب لاک پشتی بهت هدیه دادن. دستشون درد نکنه. ان شاالله تو عید هم تولد اصلیتو می گیریم. 

 

اما از روزانه هات اگه بگم  خودت می فهمی هزارماشاالله چقدر تو این مدت بزرگ شدی. خیلی لغات انگلیسی رو یاد گرفتی مثل cat، dog، nose، ear، و ... حتی بعضهاشونو هم می تونی از روی نوشته بخونی. تا ده بلدی بشبمری. شعر هم بلدی مثل می رم مدرسه، می رم مدرسه جیبام پر بننداق و بیسته، موش موشک من بیااااااااااااااااا

یعنی آدم دلش می خواد بخورتت وقتی به بیاش می رسی جیغ می زنی تازه برای اینکه به آخر شعر برسی اولاشو تندتند و نامفهوم می گی.

حرف زدنت پیشرفت کرده و بیشتر وقتا قلمبه سلمبه حرف می زنی. به من و بابایی و مادرجونت به راحتی می گی دوستت دارم. به بابابزرگت می گی گیتته بگوو (قصه بگو) و تا آخر داستان مودب و ساکت پیشش می شینی. 

نمی دونم وقتی برای اولین بار این دلنوشته ها رو می خونی چندسالته ولی یه چیزو دوست دارم بدونی و ایمان داشته باشی که من و بابایی و مادرجونا و بابابزرگات عاشقتیم. اینکه میگم عاشقتیم رو به راحتی ازش نگذر چون به واسطه عشقمون از خودمون به راحتی می گذریم و دنیا رو به پات می ریزیم در حالی که یه دنیا رو به تار موت نمیدیم.

شیرینم هر کی تو رو دیده نظر منو تایید کرده که خیلی دوست داشتنی و نازی. البته یه کمی شیطون بلایی که خوب برای سن شما طبیعیه. درواقع اصلا تو خونه نمی شینی و همش در حال دویدن و بازی کردن و دست گل به آب دادنی. گفتم دست گل یاد علاقه شما به نقاشی کردن افتادم همیشه دوست داری یه کاغذ و خودکار داشته باشی و نقاشی کنی و البته خیلی وقتا دست و پا و فرش و دیوار هم از هنر شما بی نصیب نمی مونن. راستی شکلهای هندسی دایره، مثلث،مربع، مستطیل و بیضی رو هم یاد گرفتی و حتی می تونی دایره هم بکشی.

پسر گلم با تمام وجودم دوستت دارم و می بوسمت 

پسندها (3)

نظرات (5)

بابا و مامان
26 بهمن 93 3:12
سلام عزیز دلم قربونت بشم ببخشید تولدت و خیلی دیر تبرک گفتم ایشالاه که همیشه سالم و سلامت باشی عزیز دلم تولدت مبارک باشه
بابا و مامان
26 بهمن 93 3:14
فدای پسر ناز و شیرین زبون بله که ماشالاه ناز و دوست داشتنی هستی عزیزم مامان جون صدقه یادتون نره برا گلم همینطور اسفند
بابا و مامان
26 بهمن 93 3:15
ماشالاه با این همه هوش و زرنگیت عزیزم
بابا و مامان
26 بهمن 93 3:15
دوستت دارم و از این به بعد که دیگه می تونم کامنت بزارم زود زود میام پیشت عزیزم
مهسا مامان نویان
5 اسفند 93 11:53
عزیزم تولدت مباااارک ایشالله 120 ساله بشی خوشگلم