پرنس محمدصدرا پرنس محمدصدرا ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 19 روز سن داره

دلنوشته هایم را می بافم برایت رج به رج

یه خاطره

1392/5/11 1:19
نویسنده : مامان
382 بازدید
اشتراک گذاری

گل نازم

دیشب چهار دست و پا رفتی سمت بابایی که اصلا حواسش بهت نبود و داشت نلویزیون نگاه می کرد یه دفعه چنگ انداختی و یه دسته موی بابایی رو کشیدی. وااااااااااای نمی دونی من چقدر خندیدم چون از اون اولش حواسم به شما بود و دوست داشتم عکس العمل ناگهانی بابا رو هم ببینم. بابا اولش خیلی شوکه شده بود و خیلی هم دردش گرفت ولی بعدش اون هم مثل من خیلی خندید. یعنی مامانی عاشقتم

راستی، دیروز بعد از ظهر به شدت بوی پیاز و نعنا داغ می اومد عجیب هوس کرده بودم ولی دلم نمی اومد به بابایی بگم بره برام آش بخره آخه اون هم روزس و توی گرما بیرون رفتن واقعا سخته برای همین تصمیم گرفتم دیگه بهش فکر نکنم. تا اینکه نزدیکای غروب خانم همسایه با یه کاسه آش بزرگ اومدن دم در، خدا خیرش بده می گفت موقع آشپزی فقط تصویر من جلوی چشاش می اومده. نمی دونم چی بگم جز اینکه واقعا بعضی از بنده های خدا خیلی خاص هستن.

یه خاطره

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

عاطفه
25 تیر 92 0:06
نوش جونتون و آفرین به همه ی این نی نی کوچولوهای خوشمزه ای که به بهانه بازی گه گداری یه گوشمالی به بابا ها میدن
شقایق
25 تیر 92 9:37
افرین و ماشالا به پسر زرنگم نوش جونت عزیزم
مامان پارسا
26 تیر 92 13:07
نوش جون عزيزم


محمدصدرا: مرسی خاله جونم که به ما سر زدی بوووووووووووس
مهسا مامان کیارش
26 تیر 92 13:21
الهی بگردم عزیزدلم نازی




محمدصدرا: خاله جونم ممنون. دوستتون دارم


مامان درسا
27 تیر 92 13:51



مرسی خانمی. به افتخار خودتون بزنید اون دست قشنگه رو
بهار
14 مهر 92 17:19
آخی چه جالب!!!
برای منم چند سال پیش،پیش اومده، البته من هوس حلوا کرده بودم.
شما میگین اون خاص بوده، من فکر میکردم خودم خاصم!.
کوچولو بودم دیگــــــــه... .
ایشالا صدرا جونم همیشه خوشحال و سلامت باشه.


اینو که گل گفتی به نظر منم شما خیلی خاصی